اندوه خوار. غم خوار. غم خور. غمگین: خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز تو شادخوار و بداندیش خوار و انده خوار. فرخی. روا بود که یکی مرد آفرید ایزد و هم زتنش یکی جفت کرده انده خوار. (از جامع الحکمتین ص 233) ، تدهین شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روغن داده. مدهون. (از صحاح الفرس) ، مطلا و مفضض شده. (ناظم الاطباء). زراندود. مموه. (یادداشت مؤلف) : قلب اندودۀ حافظ بر او خرج نشد کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود. حافظ
اندوه خوار. غم خوار. غم خور. غمگین: خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز تو شادخوار و بداندیش خوار و انده خوار. فرخی. روا بود که یکی مرد آفرید ایزد و هم زتنش یکی جفت کرده انده خوار. (از جامع الحکمتین ص 233) ، تدهین شده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روغن داده. مدهون. (از صحاح الفرس) ، مطلا و مفضض شده. (ناظم الاطباء). زراندود. مموه. (یادداشت مؤلف) : قلب اندودۀ حافظ بر او خرج نشد کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود. حافظ
اطاق خواب. اطاقی که در آن میخوابند: گفتا عهدی خواهم کردن و اندر خانه خواب خویش بنشست و دهگان و پنجگان را همی درخواندندی و همی کشتند تا مهتران سپری شدند. (مجمل التواریخ والقصص)
اطاق خواب. اطاقی که در آن میخوابند: گفتا عهدی خواهم کردن و اندر خانه خواب خویش بنشست و دهگان و پنجگان را همی درخواندندی و همی کشتند تا مهتران سپری شدند. (مجمل التواریخ والقصص)
شرابخوار. (آنندراج). شرابخواره. می خواره: چون دل باده خوار گشت جهان با نشاط و کروز و خوش منشی. خسروی. چو از می گران شد سر باده خوار سته گشت رامشگر و می گسار. اسدی (گرشاسب نامه)
شرابخوار. (آنندراج). شرابخواره. می خواره: چون دل باده خوار گشت جهان با نشاط و کروز و خوش منشی. خسروی. چو از می گران شد سر باده خوار سته گشت رامشگر و می گسار. اسدی (گرشاسب نامه)